قلبم را به بازی گرفتی و بعد رهایم کردی

دلتنگ,دلتنگی,دلم,دیدار,دیدار با عشق,دیگر از من چه می خواهی ای عشق,رمانتیک,رها,رویا,زمانه,زندگی,زیبا,شکست,شکستن,شکستن دل,شکستن یک دل,شکستی,طلوع خورشید,عاشق,عاشقانه,

قلبم را به بازی گرفتی و بعد رهایم کردی  قلبم را به بازی گرفتی و بعد رهایم کردی ، غرورم را شکستی ، اشکهایم را درآوردی، یک عالمه غم و غصه در دلم نشاندی ، مرا نا امید از زندگی کردی. دیگر از

نقشه سایت

خانه
خوراک

عنوان محصول

توضیحات محصول
قیمت : ---- تومان

عنوان محصول

توضیحات محصول
قیمت : ---- تومان

موضوعات

امکانات جانبی

آمار

تبلیغات

قلبم را به بازی گرفتی و بعد رهایم کردی

قلبم را به بازی گرفتی و بعد رهایم کردی 

قلبم را به بازی گرفتی و بعد رهایم کردی ،

غرورم را شکستی ،

اشکهایم را درآوردی،

یک عالمه غم و غصه در دلم نشاندی ،

مرا نا امید از زندگی کردی.

دیگر از من چه میخواهی ای عشق؟

تو رهایم کردی اما هنوز هم یاد و خاطره هایت در قلبم مانده است ،

به آنها نیز بگو مرا رها کنند .

خسته شدم از نوشتن کلام دروغین عشق.

خسته شدم از عشق نوشتن !

از نوشتن کلمه ای که در این زمانه وجود ندارد !

دیگر از من چه میخواهی ای عشق؟

فراموشم کن ، هم یاد و خاطره های با هم بودنمان و هم نام مرا.

نمی دانم چرا از عشق می نویسم ، از کلمه ای که بی هویت است.

اما آنچه دلم میگوید همین است : نفرین بر عشق.

دلم دیگر از عشق و عاشقی بیزار است

و دیگر حوصله به غم نشستن و یا دلتنگی و درد دوری یا انتظار را ندارد.

میخواهم تنهای تنها باشم و با رویاهای تنهایی ام زندگی کنم.

نه غمی در دل داشته باشم و نه دردی !

نه از فرداهای بی عشق بودن هراسان باشم

و نه ثانیه های پر ارزش زندگی را با یاد و خاطره های عشق به هدر دهم.

میخواهم تنهای تنها باشم ،

آنقدر تنها باشم که دیگر تنهاتر از من کسی نباشد.

به جای اینکه به ساعت بنگرم تا لحظه دیدار با عشق فرا رسد ،

در گوشه ای مینشینم

و به آسمان آبی و لحظه غروب و طلوع خورشید می نگرم.

تنهایی با اینکه پر از درد است ،

اما درد عاشقی

پر درد تر از درد تنهاییست!


کد امنیتی رفرش

ورود کاربران


» رمز عبور را فراموش کردم ؟

عضويت سريع

نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد