داستان زیبای عاشقانه رنگ عشق

داستان عاشقانه,داستان عاشقانه جدید,داستان عاشقانه واقعی,داستان های عاشقانه جدید,داستان,داستان جدید,عاشقانه داستان,عاشقانه داستان جدید,عاشقانه,جدید ترین داستان های عاشقانه,

دختری بودنابیناکه ازخودش تنفرداشت که ازتمام دنیا تنفرداشت وفقط یک نفررادوست داشت دلداده اش راوبااو چنین گفته بود اگری روزی قادربه دیدن باشم حتی اگرفقط برای یک لحظه بتوانم دنیاراببینم عروس گاه توخوا

نقشه سایت

خانه
خوراک

عنوان محصول

توضیحات محصول
قیمت : ---- تومان

عنوان محصول

توضیحات محصول
قیمت : ---- تومان

موضوعات

امکانات جانبی

آمار

تبلیغات

داستان زیبای عاشقانه رنگ عشق

دختری بودنابیناکه ازخودش تنفرداشت که ازتمام دنیا تنفرداشت

وفقط یک نفررادوست داشت دلداده اش راوبااو چنین گفته بود

اگری روزی قادربه دیدن باشم حتی اگرفقط برای یک لحظه بتوانم

دنیاراببینم عروس گاه توخواهم شدوچنین شدکه آمدآن روزکه یک

نفرپیداشدکه حاضرشدچشمهای خودش رابه دخترنابینا بدهدودختر

آسمان رادیدوزمین رارودخانه هاودرختهاراآدمیان وپرنده هاراو

نفرت ازروانش رخت بربست دلداه به دیدنش آمدویادآوردوعده

دیرنش شدبیاوبامن عروسی کن ببین که سالهای سال منتظرت

مانده ام دختربرخودبلرزیدوبازمزمه باخودگفت این چه بخت شومی

است که مرارها نمی کند دلداده اش هم نابینابودودخترقاطعانه جواب

دادقادربه همسری بااونیست دلداده روبه دیگرسوکردکه دخترک

اشکهایش رانبیندودرحالی که ازاودور می شد گفت پس به من قول

بده که مواظب چشمانم باشی.


کد امنیتی رفرش

ورود کاربران


» رمز عبور را فراموش کردم ؟

عضويت سريع

نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد